نقد یک « ارزش »
و
ارزش ِ یک « نقد»
بخش اول
نگاهی به « نقد » آقای فریبرز رئیس دانا ، بر کتاب « مشروطه ی ایرانی »
احمد افرادی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید·
به باور من ، یکی از دلایل ناکامی های پی در پی « جنبش چپ » ایران ـ از دوره ی مشروطیت تا به امروز ـ غیبت ِ اراده ، همت و توانایی نقد ِ بی رحمانه از خود است . آن جایی هم که ، محققینی چون دکتر آجودانی یا فریدون آدمیت ، به نقد گوشه ای از عملکرد جریانات روشنفکری ِ چپ ، یا موسوم به چپ ایران می نشینند ، به ضدیت با « انقلابیون » متهم می شوند .
***********************************************************
تلاش ِ آغازین برای کشف و تدوین قواعد و اصول آفرینش های ادبی را به ارسطو نسبت می دهند . همو نخستین کسی بود که کوشید ، داوری در مورد فرآورده های ادبی را نظام مند کند؛ و روش ها، موازین و معیارهایی برای نقد و سنجش آثار ادبی فراهم آورد ؛ که از جمله می توان به « رساله ی ناتمام فن شعر » ( مطرح ترین رساله ی به جا مانده از ارسطو ، در زمینه ی نقد ادبی ) اشاره کرد . ( 1 )
گرچه « المعجم فی معاییر اشعارالعجم » از شمس قیس رازی ، « چهارمقاله » از نظامی عروضی ، « اساس الاقتباس » و رساله ی « معیارالاشعار» ازخواجه نصیرالدین طوسی و ... از حضورنوعی سنت نقادی (عمومأ در شعر و شاعری ) در ایران حکایت می کنند ، و حتی « در شکواییات منوچهری ، انوری و ظهیر ، پاره ای نکات ِ نقد اجتماعی به چشم می خورد » ؛ اما ، « نقد» ـ به معنای امروزی ـ قدم های آغازینش را با حرکت نواندیشی و تجددخواهی ایران برداشت . در واقع ، به دنبال آشنایی با ادبیات نوین اروپا ( از جمله نقد ادبی ) و همراه با جنبش مشروطه خواهی بود که ـ برای اولین بار ـ نه تنها نقد و بازنگری ادبیات گذشته ی ایران ، بلکه نقد جامعه نیز در دستور کار نواندیشان و منورالفکران آن سال های ایران قرارگرفت . ( 1 )
میرزا فتحعلی آخوند زاده ، به احتمال بسیار زیاد اولین کسی بود که ـ حدود 130 سال قبل در ایران ، از « ژانر» جدیدی به نام « نقد ادبی » نام برد :
« ... این قاعده در یوروپا متداول است و فواید عظیمه در آن متدرج . مثلأ وقتی شخصی کتابی تصنیف می کند ، شخص دیگری در مطالب تصنیفش ایرادات می نویسد ، به شرطی که حرف دل آزار و خلاف ادب نسبت به مصنف در میان نباشد . و هرچه گفته آید، به طریق ظرافت گفته شود . این عمل را قریتقا ، به اصطلاح فرانسه کریتیک می نامند . مصنف به او جواب می گوید . بعد شخص ثالث پیدا می شود ، یا جواب مصنف را تصدیق می کند ، یا قول ایراد کننده رامرجع می پندارد . نتیجه ی این عمل این است که رفته رفته نظم و نثر و انشاء و تصنیف ، در زبان هر طایفه ی یوروپا سلامت به هم می رساند و از جمیع قصورات به قدر امکان مبرا می گردد [و] مصنفان و شاعران از تکلیفات و لوازم خود استحضار می یابند . اگر این قاعده به واسطه ی روزنامه ی تهران در ایران [ روزنامه ی ایران ، در تهران ( نک . تاریخ جراید و مطبوعات ایران . محمد صدرهاشمی ، ج 1 ، ص 305) ] نیز متداول شود ، هر آینه موجب ترقی طبقه ی آینده ی اهل ایران . .. خواهد شد » . ( 2) » . پایان نقل قول
اما ـ متأسفانه ـ با آنکه بیش از یک قرن از شناخته شدن این « نوع ِ ادبی » در ایران می گذرد ، جای خالی « مکتب نقد و نقادی » ، درعرصه های گوناگون حیات فرهنگی و سیاسی انسان ایرانی خالی است .
تاریخ معاصر ایران ، اگر چه نمونه های ارزشمندی از« نقد ادبی » به خود دیده است . اما ( صرف نظر از چند استثنا ) این نقد ها ، عمومأ از سوی کسانی قلمی شده است که دلمشغولی و فعالیت ادبی شان در زمینه های دیگری جز« نقد ادبی » بود . از این رو ، جریان ، یا جریاناتی پیگیر ، جدی و حرفه ای از ارباب « نقد و نقادی » ، در ایران به وجود نیامد ، تا با دامن زدن به مباحث نظری ِ مربوط به « نقد ادبی » ، بررسی کارشناسانه ی آن چه که به نام « نقد » به بازار « فرهنگ و ادب » عرضه می شود و نظارت حرفه ای بر تولیدات ادبی 1ـ اعتلا و رشد کیفی ژانر « نقد » را موجب شود . 2 ـ در غیبت قوانین مربوط « حق مؤلف » ( به عنوان وجدان فرهنگی اهل قلم ) با افشای سرقت های ادبی ( دست کم به لحاظ معنوی ) از حقوق قلمزنان و پژوهشگران دفاع کند . 3 ـ زمینه های گذار از عصبیت های قبیله ای ، تسویه حساب های شخصی و آیین دوست یابی در « نقد » را ، به « سنجشگری » ، از روی « خبرت ، بصیرت » و انصاف فراهم آورد .
تری ایگلتون ، « نقد ادبی » را همزاد با ظهور طبقه ی متوسط اروپا می داند . به باور او « نقد [ گرچه ] اقدامی سیاسی و زاده ی پیکار با دولت خودکامه است » ، اما ، این « اقدام سیاسی » ، درایجاد فضایی ـ میان دولت و جامعه ی مدنی ـ برای داوری خردمندانه و روشنگرانه معنا می یابد .
در واقع ، در غیبت همین نگاه ِ معطوف به « خرد و روشنگری » است که ( چه در حوزه ی نقد ادبی و چه در نقد سیاست و جامعه ) « عصبییت » و « افراط و تفریط » ، جایگزین « توازن » و « تعادل » می شود . و از تبعات همین « عصبیت » است که « نقد ادبی» ، یه جای « روشنگری » و دامن زدن به « بحثی کارشناسانه » ، تا حد « پرونده سازی » سقوط می کند .
نمونه ی چنین « نقدی » را ، در نوشته ای به نام « ضد مشروطه ی ایرانی ـ تاریخ تجدد خواهانه ی نو لیبرال » از آقای فریبرز رئیس دانا ، در ماهنامه ی « نقد نو ، سال سوم ، تیر و مرداد 1385» ، می توان دید .
نوشته ی آقای رئیس دانا ـ در یک کلام ـ مایه تأسف است ؛ چرا که ، از آغاز تا انجام آن ، تلاشی است بی وقفه در « پرونده سازی » ، برای نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی ...» .
« نقد ادبی» ، می تواند جدلی باشد ؛ سرقت های ادبی و تاریخی نوشته ی مورد نقد را افشاء کند ؛ و حتی ( تنها ) برنارسایی ها ، خطاها و کجروی های نوشته ی مورد نقد انگشت گذارد ؛ اما ،« پرونده سازی » ، « تحریف » ، « جعل» ،« تخطئه » ، توهین ، کینه ورزی ، که در جای ـ جای نوشته آقای رئیس دانا ، آشکارا دیده می شود ، نه ربطی به نقد ادبی دارد و نه می تواند به رشد « اندیشه ی انتقادی» کمک کند .
مشکل آفرین ترین ویژگی « نقد » آقای فریبرز رئیس دانا ، غیبت بحثی کارشناسانه است . نوشته ، بر بستر زنجیره ای از گزاره های آشفته ، شعارهای پوپولیستی وموضوعات بی ربط پیش می رود . از این رو، کسی که بخواهد به بررسی نقد آقای رئیس دانا بپردازد ، نمی داند از کجا آغازکند و بر چه مواردی انگشت گذارد .
بر این باورم ، که در « نقد » ، درستی و نادرستی « ادعا » را ، اسناد ِ ( به قول معروف ) محکمه پسند نشان می دهد . از این رو، می کوشم هر آن چه را که به « نقد » آقای رئیس دانا نسبت داده ام ، با رجوع به همان نقد و درپیوند با کتاب « مشروطه ی ایرانی » مستند کنم .
پیش از آن که ، به بررسی مضمونی « نقد » اقای رئیس دانا بپردازم ، ابتدا بخشی از تلاش « پرونده سازانه ی » ایشان را ، علیه نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی » پیش رو قرار می دهم ، تا خواننده ببیند که به جای اهل قلم و « روشنفکر فرهنگ ساز » ، با چه کسی سر و کار دارد
.1ـ رئیس دانا : « این کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] چند حرف دل خوشکنک در بخش اول و تحقیر و اهانت های بی پایان به جنبش ها و فهم مردمی دارد . از این رو ، کتاب البته با استقبال طبقه ی متوسط مرفه و چشم به راه ... حضور آمریکا برای حل نهایی مسئله به نفع آنان و قلع و قمع مجدد نیروهای دموکرات ... رو به رو شده است . اما اقبال آن وقتی کتاب در محافل آگاه به بحث گذاشته شد و وقتی " ارتش آزادی بخش آمریکا " ی آنان امید ها را به یأس تبدیل کرد ، افول کرد » . پایان نقل قول
این که منتقد محترم ، بخشی از مردم ایران را « ستون پنجم آمریکا» ! می خواند ، لابد به خودش و وجدان روشنفکری اش مربوط است! این که استاد محترم دانشگاه ، تجدید چاپ های مکرر کتاب « مشروطه ی ایرانی » را ناشی ازاقبال همان « ستون پنجم آمریکا » ! می داند ، حتمأ حرفی است سنجیده ، متین و متکی بردقیق ترین پژوهش های آکادمیک و آماری !
اما ـ شرمسار از کند ذهنی خود ! ـ ازآقای « منتقد » می پرسم :
« چند حرفِ [ به گمان ِ شما ] دل خوشکنکِ » کتاب ِ « مشروطه ی ایرانی » ، چه نیازی به « سمینار» و « محافل آگاه » و بحث و گفتگو و روشنگری دارد ؟ دیگر این که ، آقای منتقد ، از سر ِ لطف بفرمایند که ربط بین کتاب « مشروطه ی ایرانی » و « ارتش آزادی بخش آمریکا»» !! در کجا و چگونه است ؟!
نکند آقای منتقد بر این گمان است که دکتر آجودانی ، درهمه ی سال هایی که جان و جوانی اش را بر سر تحقیق و تدوین کتاب « مشروطه ایرانی » می گذاشت، از به قدرت رسیدن جورج بوش دوم ، ظهور« نو لیبرال ها » و به خصوص طرح « حمله نظامی ارتش آمریکا به ایران » خبر داشت و ـ بر همین اساس ـ برای « ستون پنجم آمریکا در ایران !! » ، راهنمای عمل ! تدوین می کرد ؟!
2ـ رئیس دانا : « نویسنده با پشت گرمی جالب توجهی انحراف را به معنای وجود رگه های باور دینی در تحول می داند و می تواند اثر خود را چاپ کند » . پایان نقل قول
آقای منتقد (به بیان روشن تر) می فرماید :
الف ـ از آن جایی که آجودانی ، پشتش به جایی یا کسانی گرم بود ، بی دغدغه خاطر این فکر را در کتابش مطرح کرد که ، انقلاب مشروطه ی ایران به دلیل « وجود رگه های باور دینی» ، به « انحراف» کشیده شد !
ب ـ آجودانی ، به پشتیبانی همان « جا » و همان « کسان » توانست « اثر خود را [ در ایران ] چاپ کند » !
با توجه به این که نشر ِ کتاب « مشروطه ی ایرانی » در ایران ، در دوره ی ریاست جمهوری آقای خاتمی ممکن شد ، آیا این گونه نیست که ، آقای منتقد ( در نقش مدعی العموم ) انگشت اتهام ِ پرونده سازانه اش را ، سوی وزارت ارشاد دولت آقای خاتمی و مسئولین آن وزارتخانه هم نشانه می رود ؟
بیان صریح تر حکم آقای منتقد را با هم بخوانیم :
رئیس دانا : « البته به گمان من و خیلی از پژوهشگران دیگر که می شناسم ، از آن رو که فکر دو نوع تحول ، انقلاب ، ابتکار اجتماعی ایرانی ، حتا به نوعی با تکیه بر اسلام و خلاصه دور شدن از خط محافظه کاری را سرزنش و تمسخر و تحقیر می کند ، پاداش چاپ می یابد » . پایان نقل قول
عبارت بالا را ، از زبان فاضلانه و فخیم ِ دانشگاهی ِ آقای منتقد ـ به گونه ای همه فهم ـ بازنویسی می کنم ، تا مراد ایشان را روشنتر دریابیم :
الف ـ بسیاری از پژوهشگران آشنای آقای رئیس دانا ، در اقدامی همآهنگ ، همه ی کارهای پژوهشی خود را ، عجالتأ تعطیل کردند تا اندیشه های توطئه گرانه ی !! دکتر آجودانی را ، در لا به لای سطور کتاب « مشروطه ی ایرانی » کشف کنند !!
ب ـ حاصل بررسی های همه سویه ی این « پژوهشگران » و آقای رئیس دانا ، کشف این نکته ی باریکتر ز مو ! بود که ، کتاب مشروطه ی ایرانی ، چون فکر دو نوع تحول یعنی، « انقلاب » و « ابتکار اجتماعی ایرانی » را ( که مشخصه ی هر دو، دوری از خط محافظه کاری است ) « مسخره و تحقیر می کند » ؛ و این امر هم ، « به نوعی با تکیه بر اسلام » انجام می پذیرد ، « پاداش چاپ می گیرد » !
این که هیچ جای کتاب مشروطه ی ایرانی ، به مفاهیمی چون « تحول انقلابی » ! و « ابتکار اجتماعی ایرانی » ! نمی پردازد ، تا « با تکیه بر اسلام » ، آن ها را « مسخره و تحقیر » کند ، البته مهم است . اما ، مهمتر ازآن نسبت دادن ِ « خط محافظه کاری ، یا لیبرالیستی » به کارگزاران وزارت ارشاد ِ دولت خاتمی و از این رهگذر « تفهیم اتهام » به آن ها و به دنبالش « عسس برو اونا رو بگیر » است .
3 ـ رئیس دانا : « جواد طباطبایی ، هم اندیش دیگر این نویسنده [ آجودانی ] و از دیگر مخالفان سرسخت تحول با اراده ی همگانی می نویسد ...» . پایان نقل قول
بر من معلوم نیست که منظور آقای رئیس دانا ، از « تحول با اراده ی همگانی » چیست و کجای تأملات آقای طباطبایی در پیوند با آن قراردارد . اما ، این که منتقد محترم آقای جواد طباطبایی را « هم اندیش ِ » نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی » می داند ، معنایش این نیست که او را هم در « سیئات » افکار و اندیشه های ! دکتر آجودانی شریک می بیند و همان اتهامات را برایش منظور می کند؟!
از منتقد محترم ( که مدعی پایبندی به معیارهای نقد ادبی است ) می پرسم ، این چه نوع نقدی است که ـ بی نیاز از احتجاج ـ دفتر پژوهش های محققی ( این بار آقای جواد طباطبایی ) را ، در نوشته ای دوسطری باز و بسته می کند و خود را پاسخگوی کسی هم نمی داند ؟!
آقای رئیس دانا ، اگر ( در آن چه که ـ به ناروا ـ به کتاب « مشروطه ی ایرانی » و نویسنده اش نسبت می دهد ) زحمت سیاه کردن چند صفحه ای را به خود هموار می کند ، در پرونده سازی ، برای آقای جواد طباطبایی ( همان گونه که می بینیم ) تنها به دو سطر ناقابل بسنده می کند !
پیشتر گفتم ، یکی از ویژگی های نقد آقای رئیس دانا ، « بد زبانی » است .
گرچه « نقد پرونده ساز» نمی تواند بر بستر ادبیاتی متین پیش برود ؛ اما ـ محض محکم کاری ـ نمونه هایی از زبان ادیبانه و موقر ! آقای منتقد را پیش رو قرارمی دهم :
رئیس دانا : « این جا دیگر جایی برای پندگویی عمه ی غم خواران سیاسی وابسته به نحله ی محافظه کاری [ یعنی ، آقای آجودانی ! ] باقی نمی ماند » .
رئیس دانا : « همین جاست که کینه توزی ضد چپ، ضد رادیکایسم وضد تحول خواهی مردمی و طرفداری متعصبانه از روشنفکران محافظه کار، نویسنده [ یعنی آقای آجودانی ] را به هچل می اندازد »
.رئیس دانا : « هنوز نویسنده ی مزبور [ آقای آجودانی ] دلش خون است ...» .
رئیس دانا : « ما از پیش می دانستیم شماری عناصراحساساتی از نوع خرده بورژوازی حسرت به دل که در تحولات اجتماعی جایگاهی نمی یابند ، شکست می خورند و مأیوس می شوند و... » .
رئیس دانا : اما او [ آجودانی ] ریشه ی این استدلال خود را که تمایل سیاسی ـ ایدئولوژیک او و خصلت راست پارانویایی است ، پنهان می کند.
از دیگر ویژگی های « نقد » آقای رئیس دانا ، حضور گزاره های آشفته ، احکام پریشان و حیرت آور ، در آن است . نمونه بدهم
:1ـ رئیس دانا : « « یکی از خصلت های تعارض آمیز اساسی در کار [ کتاب ] مشروطه ی ایرانی که کاوش ها و مرور منابع فراوان از سوی نویسنده [ آجودانی ] آن را بیشتر می کند ناشی از داشتن دیدگاه تعصب آمیز و محافظه کاری است که منجر به نفی هر نوع نو خواهی در تاریخ می شود .» . پایان نقل قول
من ، تا پیش از خواندن « نقد » آقای رئیس دانا ، بر این گمان ِ باطل! بودم که ، « مرور منابع فراوان » و تکیه بر اسناد دست اول تاریخی ، راه را بر ساده نگری ، بد فهمی و صدور احکام تاریخی مبتنی بر پیش داوری و تأویل های دلخواه می بندد ! حال می بینم که ، اینهمه خوابی و خیالی و فریبی ! بیش نبود !
آقای رئیس دانا ، اگر در مواردی می کوشد ( با تحریف و وارونه سازی ) رنگ استدلالی به « نقد» ش بدهد ، در موارد بسیاری ـ بی آن که خود را ملزم به نشان دادن سند و مدرکی ببیند ـ تنها به صدور حکم بسنده می کند . نمونه بدهم :
1 ـ رئیس دانا : « بخش اول کتاب مشروطه ی ایرانی نوشته ی ماشاء الله آجودانی هیچ کمکی به شناخت مشروطه ، آنگونه که کتاب در سر می پروراند ، یعنی پدیده ای عبث ، باطل ، مثل همه ی انقلاب ها پر از نادانی و خشونت و زیانبار برای خرد ، آنهم بر حسب خردمندان دلخواه نویسنده تعریف می شود ، نمی کند » .2
ـ رئیس دانا : « قسمت هایی از این بخش کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] جعلی و نادرست است . مانند ارتباط دادن زورکی و ذهنی ولایت فقیه وتصوف و رابطه ی مریدی و مرادی ... که با فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ تکه دوزی شده است .
پیشتر گفتم که نقد آقای رئیس دانا ، بنایش بر « جعل » و « تحریف» است . ببینیم جگونه :
رئیس دانا : « قسمت هایی از [ بخش اول کتاب ] تحریف و نادرست است ، مانند آن جا که می خواهد برحسب ذوق و سلیقه ی به غایت محافظه کار نویسنده نشان بدهد که تاریخ ایران فقط و فقط در گذرگاه های خشونت شکل گرفته است » . پایان نقل قول
در فرهنگ دهخدا ، تحت واژه ی « تحریف » می خوانیم :
« بگردانیدن سخن ، گردانیدن سخن از جای وی ؛ گردانیدن سخن و چیزی را از وضع و حالت خود ؛ تغییر دادن هرچیز عمومأ و کتاب خصوصأ ؛ تغییر، تبدیل، انقلاب ، سرنگونی و واژگونی و انحراف سخن و یا چیزی از حالت و وضع خود ، تقلب ...» .
از آقای منتقد ـ که لابد معنی « تحریف » را خوب می داند ! ـ می پرسم که آقای آجودانی کدام سخن را ، و در کجا از جای خود « بگردانید » ؟
برای آن که خواننده ، هم با « تحریف گر » و هم با یکی از مصادیق « تحریف» آشنا شود ، گزاره ی آقای آجودانی را ، با « فرمایشات متین ِ !» آقای منتقد مقایسه می کنیم
:آجودانی : « تاریخ معاصر ما از درون ِ توازن و تعادل سر برنکرد. دوره ی تاریخ جدید ایران ، از قاجار تا به امروز، در بزنگاه های حساس تاریخی، در گذرگاه های " خشونت " و افراط و تفریط شکل گرفته و ساخته شده است. اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصرایران نادیده گرفته شود، کار تحقیق ازتفکر و تعقل تاریخی بی بهره خواهد ماند ». پایان نقل قول
اولأ ـ در گزاره ی مربوط به آقای آجودانی ، گفتگو در مورد تاریخ معاصر ( به بیان روشن تر ، گفتگو از« قاجار تا به امروز» ) است ، نه « تاریخ ایران » ، آن گونه که آقای رئیس دانا « تحریف » کرده است !
ثانیأ ـ بر خلاف فرمایش آقای منتقد محترم ، در گزاره ی آقای آجودانی صحبت از « بزنگاه های حساس تاریخی» است ؛ نه همه ی « تاریخ ایران » ، یا حتی تاریخ معاصر ایران . ثالثأ ـ آقای منتقد منصف ! ، برای اثبات مدعای خود ، با اضافه کردن ِ مکررِ قید ِ « فقط » ، در این جا هم به حربه ی « تحریف » و « تقلب » متوسل شده است . در حالی که در گزاره آقای آجودانی ، حتی یک بار هم قید « فقط » نیامده است .
رابعأ ـ همان طور که در گزاره ی آقای اجودانی می بینیم ، سخن تنها بر سر « خشونت» نیست بلکه صحبت از حضور « خشونت و افراط و تفریط » و غیبت « توازن و تعادل » است .
یکی از ترفندهای آقای رئیس دانا ـ در نقد کتاب «مشروطه ی ایرانی» ـ جداکردن گزاره ها از متن بحث و ـ از این رهگذر ـ مصادره ی مفهومی آن گزاره ها در اثبات ادعاهایش است . ازاین رو ، اگر شناخت درستی ـ هرچند در کلیات ـ از کتاب « مشروطه ی ایرانی » نداشته باشیم ، فهم ترفند های منتقد محترم به سادگی مقدور نخواهد شد .
همان طور که در جایی دیگر آورده ام (3) : کتاب « مشروطه ی ایرانی وپیش زمینه های ولایت فقیه »، دغدغه اش کند و کاو در ریشه های فکری نهضت ضد استبدادی وتجدد خواهانه مشروطیت است .
از مشکلات ِ « نقد تاریخ معاصر ایران» ـ صرفنظر از خوانش جانب دار ِ معطوف به این یا آن نگرش سیاست زده ـ بد فهمی های ناشی از « بد خوانی ها» ی اسناد و متون تاریخی است . هم از این رو است که ، گزاره های تاریخی نادرستی از این یا آن محقق و صاحب نظرِ تاریخ ِ مشروطه ی ایران ، به مثابه حقایق خدشه ناپذیر، در وجدان تاریخی ما جا خوش می کنند و زنجیره ی بد فهمی ها و به تبع آن مشکلات و مصائب تاریخی دیگری را موجب می شوند . به لطف کتاب « مشروطه ایرانی» ، با نمونه هایی از این سوء تفاهم های اسفبار، رقت انگیز و در عین حال مضحک ِ تاریخی آشنا می شویم .
دکتر آجودانی ، بر خلاف شیوه های سنتی تاریخیگری در ایران ، نه توطئه ی این یا آن سیاست استعماری ، بلکه اندیشه ی ایرانی را، در بیان علل ناکامی ها ، ابهامات و تناقضات نهضت ِ مشروطه خواهی ِ ایران، مرجع قرار می دهد. روش کار دکتر آجودانی در نقد تاریخ مشروطه ایران ـ اگر نه کاملاَ بی سابقه ـ دست کم ، کم سابقه است . در واقع ، آن جا که « زبان تاریخی » معیار نقد تاریخ قرارمی گیرد و « مقوله مشروطیت ، در متن تاریخی عصر » بررسی می شود ، پی می بریم که با لون ِ دیگری از نقد تاریخ سر و کار داریم .
دکتر آجودانی ، در توضیح همین معنی می گوید : بسیاری ازمفاهیم و واژگان ، « مثل آزادی قلم و مطبوعات » ، « گارد ناسیونال » ، « دموکراسی » و ... در پی آشنایی ما با مدنیت و فرهنگ غربی وارد زبان فارسی شده اند . این واژگان و مفاهیم ، در بسترفرهنگ و تجربیات تاریخی دیگری شکل گرفته و بالیده بودند ؛ از این رو ، انسان ایرانی ـ که این واژگان و مفاهیم رابه لحاظ زبانی و تاریخی تجربه نکرده بود ـ « آن ها را با درک و شناخت وبرداشت تاریخی و تجربه ی زبانی خود ، تعبیر ، تفسیر و باز سازی می کرد » ، تا از غرابت شان بکاهد و صورتی آشنا به آن ها دهد . اما ، آشنا سازی ِ واژگان و مفاهیمی از این دست ، نمی توانست به تقلیل یافتن ( reduction ) آن ها منجر نشود . در واقع ، در تلاش برای همین آشنا سازی ها بود که « " آزادی قلم و بیان " ، درزبان و بیان روشنفکرانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطه خواهان ، به سادگی به " امر به معروف و نهی از منکر " معنی می شد و از آن مهم تر ، اساس مشروطیت و حتی دموکراسی به " امرهم شورا بینهم " تعبیر می گردید » .
دکتر آجودانی ، منشأ بسیاری از مشکلات و مصائب پیش آمده ، در جریان تاریخ مشروطه ی ایران را ناشی از همین « تقلیل دادن » و « بدفهمی »ها می داند و بخشی از مباحث مطروحه در کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، توضیح و تبیین همین معنی است . یکی از این مشکلات ، به رفتار غیر مسئولانه ی « بسیاری از انجمن های مشروطه خواه » و « انقلابیون افراطی» مربوط می شود .
یکی از انگیزه ها ی دکتر آجودانی ، در انگشت گذاشتن بر بخشی از کارنامه ی « انجمن های مشروطه خواه » و « انقلابیون افراطی » ، نشان دادن پی آمدهای ناشی از« تقلیل دادن » ها و « بد فهمی ها » ی برخی از همان مفاهیمی بود ، که در جریان آشنایی با مدنیت غرب وارد فرهنگ ما شده اند . مورد دیگر ، به نقد « اجتماعیون ـ عامیون » ، یا « سوسیال دموکرات های ایران» و درک آن ها از« سوسیال دموکراسی» ، در حوزه ی اندیشه و درعرصه ی عمل مربوط می شود .
« نقد تاریخ » ، جای دسته گل تقدیم کردن به قهرمانان نیست . به منظور تجربه آموزی،
باید بی هیچ ملاحظه ، بر ضعف ها ، کجروی ها و خطاها انگشت گذاشت . تاریخ روشنفکری ما، تاریخ افت و خیزها و سعی وخطاهای مکرراست ؛ تاریخ تلاشی بی وقفه برای دستیابی به جامعه ای مبتنی برنیکبختی و سعادت انسان ها . اما ، این واقعیت که ، حدود یک قرن پس از نهضت قانون خواهی و تجدد طلبی درایران ، دغدغه روشنفکران روزگار ما ، هنوز تحقق همان خواست ها و آرزوهای پدران مشروطه خواه ما است ، از بحرانی فکری حکایت می کند که بر جامعه روشنفکری ما حاکم بوده است . این بحران ، به گونه ای حاد تر ، جریانات « چپ » ایران را در چنبره اش گرفته است .
به باور من ، یکی از دلایل ناکامی های پی در پی« جنبش چپ » ایرانی ـ از دوره ی مشروطیت تا به امروز ـ غیبت اراده ، همت و توانایی نقد بی رحمانه از خود است .آن جایی هم که ، محققینی همچون دکتر آجودانی و فریدون آدمیت ، به نقد گوشه ای از عملکرد جریانات روشنفکری ِ چپ ، یا موسوم به چپ ایران می نشینند ، به ضدیت با « انقلابیون » متهم می شوند .
آقای رئیس دانا ، با وجدانی آسوده ، در کار القای این فکر به خواننده است که ، گویی کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، در تعارض و در تخالف با « انقلاب» ، « انقلاب مشروطیت» و « نیروهای انقلابی » به تحریر در آمده است ! منتقد ، گاه به صراحتی باور نکردنی ، مواردی از بیخ و بن نادرست را به کتاب مشروطه ی ایرانی نسبت می دهد و گاه ـ در راستای تحقق این هدف ـ ازترفند های نوشتاری بهره می برد.
از جمله ی این ترفند ها ، گزینش برخی گزاره ها از دل بحث های جاری در کتاب و بهره برداری از آن ها در جهت محق جلوه دادن ادعاهای خود است .
پیش از آن که به موارد فوق بپردازم ، ناگزیرم خواننده را در جریان بحثی که گزاره های آقای رئیس دانا ، از دل آن ها بیرون آمده اند ، قراردهم .
فصل اول کتاب ( مشروطه ی ایرانی » ـ در 179 صفحه ـ به« قدرت و حکومت » می پردازد . نخستین بخش ِ این فصل ِ ـ که « گذرگاه خشونت » نام دارد ـ با یورش محمد علی شاه به مجلس آغاز می شود . دکتر آجودانی می نویسد : « مخالفت [ محمد علی شاه ] با مشروطیت و نظام پارلمانی به صورت تمام عیارعلنی گردید . آزادی خواهان را می کشتند یا به بند می کشیدند . دوره ی سیاه وحشت آغاز شد ... مستمسک اصلی محمد علی شاه در تعطیل نظام پارلمانی و دستگیری آزادیخواهان ، در اساس این بوده است که مشروطیت با شرع مخالف است. او [ محمد علی شاه ] و روحانیون طرفدارش ، به بهانه ی پاسداری از قوانین شرع ، با خلاصه کردن مفهوم ِ سیاسی ِ حکومت ِ استبدادی و شرعی ِ مورد نظر شان در ، « مشروعه » و « مشروطه ی مشروعه » ، ... به جنگ [با ] مشروطه و اساسی ترین دستاورد آن ، یعنی نظام پارلمانی برخاستند ...».
جبهه ی ارتجاع بر آن بود تا این جنگ وگریز را ، هم در عرصه ی « نظر » و هم در میدان « عمل » پیش َبَرد .
در تعقیب این هدف ، از یک سو « در حوزه ی مسائل نظری و تئوریک ، با پیش کشیدن مفهوم سیاسیِ حکومتِ " مشروعه " ، مباحث ِ سیاسی تازه ای را بر اساس شرع ، در مقابل مباحث نظری و سیاسی ِ مربوط به مشروطیت مطرح کردند» ؛ و از سوی دیگر، « در میدان عمل ، با به توپ بستن مجلس ، تعطیل روز نامه ها ، بستن انجمن ها ، فرستادن اردوی دولتی به قلب مبارزه یعنی تبریز ، با اعدام و تبعید و زندان ، به کارزار آمدند و قزاق ها را به خیابان ها کشیدند » .
گرچه حمله ی تمام عیار جبهه ی ارتجاع ِ محمد علی شاهی ( علیه نظام مشروطه ) دیر یا زود عملی می شد ؛ اما به دلایلی ، این حمله تسریع شد .
به تأکید آقای آجودانی ، مهم ترین عاملی که حمله ی مخالفان را تسریع کرد ، « قدرت خواهی و خودسری و حتی اغتشاش طلبی بسیاری ازانجمن های مشروطه خواه ، بد فهمی، نادانی و کارشکنی انقلابیون افراطی، سوء استفاده از آزادی بیان و قلم و مطبوعات ... بوده است » .
دکترآجودانی ، برای مستند کردن داوری اش ، در مورد « بسیاری ازانجمن های مشروطه خواه و انقلابیون افراطی » :
1ـ به منابع تاریخی ، مثل خاطرات احتشام السلطنه ( یکی از رؤسای مجلس اول ) ، مجد الاسلام کرمانی ( از روزنامه نگاران و مشروطه خواهان ) رجوع می کند .
2ـ از « ادبیات مشروطه » شاهد می آورد .
3ـ به رساله هایی مثل رساله ی " مسافر و مقیم " ، که در آن سال ها ، در« توجیه خشونت ِ » برخی ازمشروطه طلب ها ، نوشته شده اند ، می پردازد .
همان طور که پیشتر گفته شد ، کتاب مشروطه ایرانی در جستجوی ریشه های فکری نهضت مشروطه خواهی است . از این روـ به باور من ـ طرح مسئله « خشونت » از سوی آقای آجودانی را باید ـ عمدتأ ـ در این معنی و در راستای همان « بدفهمی ها » و « تقلیل دادن ها » فهمید . نمونه بدهم :
آجودانی : " جوهرسخن مجدالاسلام این است که از آستین خشونت جز خشونت سر بر نمی کشد . خشونت هم در ابتدایی ترین شکلش محصول جهل است و ناآگاهی . وقتی کار کج فهمی و نادانی ـ به قول [ مجدالاسلام ] ـ تا بدانجا بکشد که برداشت رهبران مشروطه خواه از مفهوم " گارد ناسیونال " و معادل آن " قشون ملی " این باشد که حتمأ ملت باید در مقابل دولت قشون و استعداد نظامی داشته باشد ، نتیجه چنین برداشتی هم ، رفتاری است که می توانستند با احتشام السلطنه رئیس آزادی خواه مجلس داشته باشند و عرصه را از هرسو بر او تنگ کنند " .
گرچه ، در متن و یا زیر نویس برخی از کتاب ها و مقالاتی که درپیوند با تاریخ مشروطه ایران قلمی شده اند ، به انجمن ها مشروطه خواه پرداخته شد ؛ اما ـ تا آن جا که به دانسته های من مربوط می شود ـ در مورد انجمن های مشروطه خواه ، نوشته ای مستقل و در عین حال جامع در دست نیست (4 ) . فریدون آدمیت ، در کتاب « مجلس اول و بحران آزادی » ، از « جبهه ی افراطیون » سخن می گوید و آن ها را ترکیبی از « دسته ی انقلابی با مرام سوسیال دموکراسی روسی ، به علاوه جبهه ی اجتماعیون عامیون ، به علاوه چند انجمن ، به علاوه عناصز مجاهد و فدایی قفقازی ، به علاوه ی منفردینی با همکاری محدود » می داند . به باور آدمیت ، « جبهه ی افراطیون با عاملان فدایی و مجاهد (گذشته از عناصر محدودی از رده ی متوسط ) بر روی هم ترکیبی بود از عناصر خرده بورژوازی و لومپن های بی ریشه ی شهری که به خصلت سیاست عصر مشروطه ، فعالیت اجتماعی را آغاز کردند . اجتماعیون ما در تفکر سیاسی دارای معلومات عمیقی نبودند ، و در اندیشه ی رادیکالیسم ِ انقلابی مایه ی علمی نداشتند . در چند اعلامیه ی اجتماعیون که انتشاریافته نشانی از دانش و هوشمندی نیست . پایه ی فرهنگ سیاسی شان را نوشته های روزنامه های قفقازی می ساخت ، و در جهت فکر انقلابی توجه شان معطوف به حوادث دوره ی ترور انقلاب فرانسه بود . به گواهی رئیس مجلس ، لفظ انقلاب و گیوتین از زبان وکلای افراطیون نمی افتاد ...» . (5)
فریدون آدمیت در کتاب « فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت » و آجودانی ، در بخش پایانی کتاب مشروطه ی ایرانی ، به « اجتماعیون عامیون » می پردازند .
هم آدمیت و هم آجودانی ( با تفاوت هایی در برخی نتیجه گیری ها ) انحطاط مجلس اول را ناشی از تندروی « جبهه ی افراطیون » می دانند . در کتاب مشروطه ی ایرانی ، قولی از فریدون آدمیت به این مضمون نقل می شود که ، « جبهه ی افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد ، نه بصیرت و خرد سیاسی داشت که در سیر حوادث روشی منطقی پیش گیرد ، به همین سبب در مجلس ملی و جامعه ی آزادی خواه از منزلت و اعتبار سیاسی برخوردار نبود . سهم افراطیون به کتاب مشروطیت خشونت عریان بود ، عاملی که در حد خود ، در انهدام مجلس مسئولیت داست » . ( 6 )
چنانچه آقای رئیس دانا ، با حسن نیت و با تکیه بر منابع تاریخی ، داوری دکتر آجودانی را در مورد « انقلابیون افراطی » به نقد می کشید ، باب ِ بحثی سودمند ، در مورد « انجمن های مشروطه خواه و...» باز می شد . اما آقای منتقد، ذهن و زبانش را نه در نقد تاریخ ، بلکه در تخریب دکتر آجودانی به کارمی گیرد . نمونه بدهم :
رئیس دانا : « کتاب [ منظور ، کتاب مشروطه ی ایرانی است ] انقلاب مشروطه را اساسأ بر بنیاد نیروهای نادرست و نادان و خشن که هرچه گفته اند بیان رمانتیک و شاعرانه ی همین محتوا بوده است ( ص 25) می داند » . پایان نقل قول
برای آن که « ناراستی ِ» ادعای منتقد محترم بر ما معلوم شود ، به آدرس ِ مورد استناد ایشان ( ص 25 کتاب مشروطه ی ا یرانی ) مراجعه می کنیم .
دکتر آجودانی : « حقیقت این است که تاریخ معاصر ما از درون توازن و تعادل سر بر نکرد. دوره ی جدید تاریخ ایران ، از اغاز تا به امروز، دربزنگاه های حساس تاریخی ، در گذرکاه های خشونت و افراط و تفریط شکل گرفته است . اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته شود ، کار تحقیق ، از ... تفکر و تعقل تاریخ بی بهره خواهد شد » . ( 7)
دکتر آجودانی ـ به دنبال این سطور ـ برای مستند کردن داوری تاریخی اش ( پس از آن که خواننده را به یکی دیگر از منابع تاریخ معاصر ایران ، یعنی « شعر مشروطیت» ارجاع می دهد و خود نیز نمونه هایی روشن از شاعرانی مثل میرزاده عشقی ، فرخی یزدی و عارف قزوینی را پیش رو می نهد ) می نویسد :
آجودانی : « بیان شاعرانه و رمانتیک این نوع " خشونت " ها و افراط و تفریط ها را در شعرِ فارسی ِ دوره ی مشروطه ، که مثل شعر هر دوره ی دیگر تاریخ ما ، آئینه ی تجلیات روحی و معنوی ملت ماست ، به روشنی می توان دید » . پایان نقل قول ( 8)
از منتقد محترم می پرسم ، کجای گزاره بالا ، «انقلاب مشروطه را ، [ آن هم ] اساسأ بر بنیاد نیروهای نادرست و خشن » ارزیابی کرده است؟ آیا ، نقدی این گونه ـ که جز سعی در تخریب چهره ی پژوهشی دکتر آجودانی هنری ندارد ـ می تواند پرتوی برگوشه ی تاریکی از تاریح معاصر ما بیفکند ؟دنباله « نقد » را بخوانیم :
رئیس دانا : « کتاب از همان صفحات اول به گونه ای عصبی ، گرچه همراه با سعی در پنهان کردن آن از نگرش جامع تاریخی و سیستمی [ ؟!] فاصله می گیرد و از این که رفتار مشروطه خواهانی چند غیر دموکراتیک بوده و با این روحیه می خواستند مجلس بنا کنند ( 27) نتیجه می گیرد که صرف وجود این عناصر به معنای نامطلوب بودن مشروطه است ( و مطلوب بودن اصلاح طلبی دست به عصا و کاملأ تسلیم به محافظه کاری انگلیسی ـ نه حتی امپریالیسم انگلیسی ـ و مماشات با قدرت های درباری و غیر درباری زمانه و به ویژه چهره های موجه و آرام و انگلیسی مآب آن دوره ) . پایان نقل قول
لابد ـ از نگاه منتقد ِ محترم ـ اقامت آقای آجودانی در انگلیس ، همان و « تسلیم به محافظه کاری انگلیسی و ... مماشات با قدرت های درباری و غیر درباری زمانه و به ویژه چهره های موجه و آرام و انگلیسی مآب آن دوره » همان !! و این ، یعنی نقد تاریخ ! اما ، برای آن که با نمونه ی دیگری از ناراستی ادعاهای منتقد محترم آشنا شویم ، ، به همان منبع مورد استناد ایشان ( صفحات آغازین کتاب مشروطه ی ایرانی ) مراجعه می کنیم ، تا ببینیم جریان از چه قرار است . (9)
اما پیشتر گفته باشم که ، در آن روزها که جدال نظری و عملی ، بین مشروطه طلب ها و مستبدین ، بقای مشروطیت ایران را به خطر انداخته بود ، چندین رساله ی مهم ( با دو هدف ِ فوری ِ پیش رو ) به تحریر در آمد :
1ـ « دفاع و توجیه شرعی ِ مشروطیت» 2ـ « توجیه همان خشونت ها و تندروی هایی که بر سر مشروطه ، در جریان شکل گیری و استمرار مجلس اول اعمال می شد » .
آجودانی می گوید ، « یکی از نمونه های بارز این نوع رسالات ، رساله ی " مکالمات حاجی مقیم و مسافر در بیان حقیقت معنای مشروطه و مطلقه " نام دارد . دربخشی از این رساله ، " حاجی مقیم " که مخالف مشروطه است ، حاصل دو سال " کارکرد ِ" مشروطیت را ... این گونه جمع بندی می کند و می پرسد : " اگر اساس مشروطه اسلام است ، چرا در این دوسال که این اساس برپا بود ، این قدر حرکات ناشایسته از قبیل قتل و نهب اموال و هتک احترام محترمین و بدگویی به شاه و علما و تجار و غیرهم واقع می شود که موجب هرج و مرج و پریشانی مملکت شده بود و نطاقین و روزنامه نویسان ابقاء بر احدی نمی نمودند " ... »
دکتر آجودانی ، پس از بازگو یی پاسخ ِ " مسافر ِ " مشروطه خواه ، به " حاجی مقیمِ ِ "
ضد ِ مشروطه ( که تکرارش در این جا و درپیوند با موضوع مورد بحث ، ضروری نیست ) نتیجه می گیرد :
این که « عمل خلاف چند مشروطه خواه نمی تواند مایه ی نقض حقانیت مشروطه باشد ، گرچه در کلیات بحث درست است ، اما در سخن [مسافر ِ مشروطه خواه ] یک نکته ی بسیار با اهمیت عمدأ بی پاسخ می مانَد و آن نکته ی با اهمیت این است که نقد و نظر حاجی " مقیم " های واقعی در جامعه ی آن عصر متوجه ی اعمال و رفتار مشروطه خواهانی بود که با همان اعمال و رفتار غیر دموکراتیک می خواستند پارلمان یا مشروطه ی مورد نظرشان را آن گونه که خود می فهمیدند ، در جامعه مستقر کنند » .
از آقای منتقد می پرسم ، دکتر آجودانی در کجا « نتیجه می گیرد که صرف وجود این عناصر به معنای نامطلوب بودن مشروطه است » ؟ به علاوه ، جز این است که بخش پایانی گزاره ی شما ( اصلاح طلبی دست به عصا و کاملأ تسلیم به محافظه کاری انگلیسی ... کذا ) در کار سنگین تر کردن « پرونده » ای است که شما علیه آدکتر آجودانی تدارک دیده اید ؟!
ادامه « نقد » آقای رئیس دانا را به هم بخوانیم :
رئیس دانا : « خِرَد برای او [ آجودانی ] همانا عقلانیت مدرن اروپایی است و لاغیر، آن هم فقط و فقط به شرط حذف عنصر انتقاد و دگرگونی آن » . پایان نقل قول
گزاره ی فوق ، شامل دو ادعای حیرت آور است :
1ـ خرد برای دکتر آجودانی ، در عقلانیت مدرن اروپایی معنی می یابد و لاغیر !
2ـ آجودانی ، عقلانیت اروپایی را « فقط و فقط به شرط حذف عنصر انتقاد و دگرگونی آن » می پذیرد !
در نقد ، تفاوت بین ادعا و واقعیت را سند محکمه پسند نشان می دهد . اما ، انگار انتظار ارائه ی سند و مدرک از آقای منتقد ، پرتوقعی و زیاده خواهی است ؛ و من ِ خواننده باید ، احکام صادره از سوی ایشان را ، بی هیچ چون و چرا بپذیرم !
به رغم این ، برای آن که با نگاه ِ دکتر آجودانی به مقوله ی « اندیشیدن» و « ایدئولوژی های وارداتی و جدید غربی » آشنا شویم و ببینیم که آقای منتقد ، چه راحت و فارغ البال « جعل» می کند ، به گوشه ای از کتاب « مشروطه ی ایرانی» مراجعه می کنیم .
« اندیشیدن و آزادی » ، نام ِ بخشی از فصل اول کتاب « مشروطه ی ایرانی » است که موقعیت دشوار روشنفکران صدرمشروطیت را، در طرح و جا انداختن مقوله هایی مثل آزادی اندیشه و عقاید و مذهب و.. نشان می دهد . به باور آجودانی ، این موقعیت دشوار تنها به « ساختارقدرتمند فرهنگ ِ[ مذهبی و ] استبدادی» و یا عوامل باز دارنده ای مثل برخی روحانیون و کارگزاران حکومت و دولت مربوط نمی شد؛ بلکه جریان های تند رو روشنفکری هم ـ که از قضا آرزومند « فضایی برای اندیشیدن و آزادی اندیشه» بودند ـ به دلیل « افراط و تفریط» هایشان ، به سهم خود بر دشواری کار می افزودند .
دکتر آجودانی ، با پیش رو نهادن شواهد تاریخی ، نشان می دهد که در ایران ـ حتی اگر همه ی شرایط بر وفق مراد می بود ـ تنها « دموکراسی سیاسی » می توانست امکان رشد پیدا کند؛ و چنانچه، کار به مقولاتی مثل « آزادی عقاید و ادیان ، آزادی قلم و بیان در مسائل اجتماعی ، آ زادی زنان، تساوی حقوق اقلیت های دینی و مذهبی و مهم تر از همه ... حقوق شهروندی » کشیده می شد ، آن وقت سر و کار روشنفکران با « چماق تکفیر» نهاد های مذهبی وداغ و درفش نظام سیاسی می افتاد.
به بیان روشنتر، اگهی قتل رئیس دولت وقت ( یعنی ، امین السلطان ) را می شد در روزنامه دید و یا « حتی محمد علی شاه را در روزنامه به قتل تهدید» کرد؛ اما طرح مقولاتی مثل «آزادی» و « آزادی اندیشه» ، در همان روزنامه، مترادف بود با به خطر افتادن موجودیت روزنامه و نویسنده اش و متعاقب آن توبه و توجیه و « تقلیل اصول و مبادی [ آن نوشته] و تطبیق آن ها با اسلام » .
از این رو، به باور آقای آجودانی ، « تا موانع اصلی از سر راه آزادی اندیشه و اندیشیدن برداشته نمی شد ، جامعه ی ایرانی نمی توانست و قادر نمی شد که فضایی برای اندیشه های اصیل و تفکر آفرین فراهم آورد . به همین جهت اندیشه ی اجتماعی و فلسفی در درون فرهنگ و در بستر مدنیت ایرانی فرصت بالیدن نمی یافت . " فکر " های سیاسی آزاد می شد ، توجیه می شد و شکل بومی می گرفت ، اما " تفکر " و اندیشیدن ، آزاد نمی شد . در نتیجه ، روشنفکران ایرانی فرصت برای اندیشیدن فلسفی و اجتماعی بر سر مسایل خود به دست نمی آوردند . حاصل چنین وضعیت تاریخی آن بود که وقتی امکانی پیش می آمد ، روشنفکر ایرانی سراسیمه وپر شتاب در دام ایدئولوژی های وارداتی و جدید غربی ، در جستجوی راه نجات ایران به تأمل می نشست . از درون فرهنگ خود و به طور مستمر ، به اندیشیدن نمی پرداخت. از این رو ، در گفتار و در میدان عمل و اندیشه ، دچار تناقض های اصولی می شد » . ( 10)
رئیس دانا : « شکست انقلاب مشروطه از نطر نویسنده [ آجودانی ] به خاطر حضور انقلابی هاست ! نه به خاطر ضد انقلاب ...» پایان نقل قول
آقای منتقد ، آشکارا « جعل » می کند . در هیچ جای کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، گفتگو بر سر « شکست انقلاب مشروطه ، به خاطر وجود انقلابی ها » نیست . همان طور که پیشتر گفتم ـ و در ادامه ی این نوشته تدریجأ خواهیم دید ـ در کتاب مشروطه ی ایرانی ، بحث در « سطح » و در زمینه های دیگری ، پیش می رود ، که انگار بسیار دور از افق دید آقای منتقد قرار دارد .
رئیس دانا : « تقی زاده از رهبران شناخته شده و معروف مشروطیت که تمایل به لیبرال ها داشت از چنگ نقد نادرست نویسنده در امان نیست و نویسنده در این راه بدجوری خود را در تله انداختن است . او از قول تقی زاده در نامه ای در مجله ی سخن ( ص 118 ) می نویسد که تقی زاده گفته است انجمن هایی که او می شناخت همه تقویت کنندگان مشروطیت بودند و نه تروریست . نویسنده در همه جای کتاب در یافتن راهی برای زشت و مخرب نشان دادن و بد نام کردن انقلابی هایی چون ستارخان و حیدرعمواوغلی حتا ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ است ...به تقی زاده ... رحم نمی کند . او می گوید تقی زاده دروغ گفته و تقیه کرده است . پای جمعیت مجاهدین ... را که مرکب از انقلابی های رادیکال و سوسیال دموکرات های قفقاز و تبریز و تهران و مشهد بود به عنوان تروریست در قتل میرزا علی اصغرخان اتابک ( امین السلطان ) و بهبهانی باز می کند . می گوید تقی زاده در این قتل ها دخالت داشته و حیدر عمواوغلی به حضور دو تن از اعضای انجمن یعنی ملک المتکلمین و آقای سید جمال واعظ اشاره داشته است و می رسد به این که بگوید این قتل ها از نوع ترور سیاسی بوده اند و به طور ضمنی در تعریف این مقوله دید گاه های راست افراطی نو را در نظر دارد ، یعنی هرکس علیه سلطه ی آمریکایی و صهیونیستی وارد اقدام شود . » پایان نقل قول
کافی است که به دو سطر آخر فرمایشات منتقد محترم نگاهی بیندازیم ، تا انگیزه ایشان در نوشتن « نقد !» ، بر کتاب « مشروطه ایرانی» ، بر ما معلوم شود ! آن گاه ، نه پریشان گویی های آقای رئیس دانا در ما حیرتی بر می انگیزد و نه ـ از این رهگذرـ سرگشتگی ما در برابر « نقد !» ایشان عجیب می نماید .
آقای منتقد ، نه تنها سندی بر نادرستی « نقد آقای اجودانی ، بر تقی زاده» ارائه نمی کند ، بلکه ـ حتی محض رضای خواننده هم ـ نمی گوید که جریان گزاره های مغلوط بالا ، که ـ به شکل جرم نامه ـ علیه آجودانی ردیف کرده است ، چیست ؟
بحث مربوط به « تقیه ی سیاسی » تقی زاده ، در بخشی از فصل اول کتاب ِ « مشروطه ی ایرانی » پیش می رود که « روحانیون و قدرت ، روشنفکران و آزادی » نام دارد و تقریبأ 50 صفحه از کتاب را در بر می گیرد . برای آن که خواننده ـ تا آن جا که درحوصله ی این نوشته است ـ در فضای مربوط به بحث ِ « پنهانکاری » و « تقیه ی سیاسی » تقی زاده قرارگیرد ، مقدماتی را که ـ بحث مذکور از پی اش می آید ـ در نگاهی کلی ، از نظر می گذرانیم .
آجودانی می گوید، نهضت مشروطیت ـ از یک منظرـ حرکتی بود قانون خواهانه و بنای آن داشت تا « دولت را به عنوان تنها مرجع مورد قبول ، جایگزین قدرت های پراکنده ی حکومت های شرع وعرف کند » . اما، بخشی از روحانیت مشروطه خواه ، به رغم نقش فعال و تعیین کننده اش در پیش برد نهضت ، حتی پس از تشکیل مجلس اول و به جریان افتادن امور مملکت در مجرای قانونی ، بازهم به روال سابق از دخالت بی رویه ـ به عبارت روشنتر، ا ِعمال قدرت ـ در امور حکومتی دست برنداشت . آجودانی ـ به عنوان نمونه ـ از آیت آلله بهبهانی ( یکی از رهبران سیاسی قدرتمند و پر نفوذ حرکت مشروطه خواهی ) نام می برد که « آن جا که از قدرت سیاسیش کاری پیش نمی رفت، به قدرت شرعیش پناه می برد» (9) . دکتر آجودانی ، « تداخل دو قدرت شرع و عرف » را یکی از تناقضات نهضت مشروطه می داند و آن را منشاء بسیاری از کشمکش ها و درگیری ها ، در روند حرک تجدد طلبی در ایران ارزیابی می کند ؛ و در این معنی می گوید :
« اگر در شکل نظام پارلمانی ، کار این نوع درگیری ها ( به عنوان مثال ) برخورد روشنفکر آزادیخواه و حتی معتقد به مذهبی چون احتشام السلطنه ، با بهبهانی ، اوج بحران شرع و عرف و به زبان دقیق تر بحران " مشروطه ی ایرانی " را به نمایش می گذارد ، در اقدام بخش دیگری از جریان های سیاسی روشنفکری تند رو، حاصل این بحران گاه در حذف فیزیکی ، ترور و ارعاب هم متجلی می شد .چناچه آیت الله بهبهانی جانش را بر سر همان نوع کشمکش ها از دست داد » .
در ادامه ی همین کشمکش ها است، که شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی ( دو مرجع بزرگ تقلید وقت ) حکمی مبنی بر " فساد مسلک سیاسی تقی زاده و ضدیت مسلک او « با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت » صادر می کنند ، که منجر به تبعید تقی زاده از کشور می شود . ( 10)
دکتر آجودانی ، در ادامه ی بحث ِ کشمکش بین « قدرت شرع و عرف » ، به فضای ترس و سانسوری اشاره می کند ، که تقی زاده را به « تقیه سیاسی » و انکار برخی واقعیت های تاریخی مجبورکرده بود . موضوع ، در پیوند با برخی وقایع ِ تاریخ مشروطه ایران است ، که درکتاب مشروطه ایرانی ـ با استناد به اسناد معتبر و دست اول ـ مشروحآ ، به آن پرداخته شد . در این جا می کوشم ، به اختصار ، به موضوع « تقیه ی سیاسی » تقی زاده بپردازم .
دکتر آجودانی می گوید :
« تقی زاده در تاریخ سیاسی این دوره ، به دست داشتن درقتل امین السلطان و سید عبدالله بهبهانی ، یا آگاهی داشتن از مقدمات این قتل ها ، متهم است » ؛ اما او ، « در هر دو مورد خود را مبرا و بی گناه می داند و بارها مؤکدآ گفته است که [پیشتر، حتی ] هیچ نوع آگاهی هم از ماجرای این قتل ها نداشته است » . ( 11)
نویسنده ی مشروطه ی ایرانی ـ برای نشان دادن « تناقضات سخن » تقی زاده ـ می نویسد
:1ـ « حیدرخان [ عمواوغلی ] در سرگذشت خود که سال ها پیش در مجله ی یادگار منتشرشده است ، می گوید : " حوزه ی مخفی اجتماعیون عامیون طهران که مرحوم حاجی ملک المتکلمین و آقای سید جمال واعظ نیز در آن عضویت داشتند ، [ به ] اعدام اتابک [ امین السلطان ] رأی داده ، [ و آن حکم را ] به کمیته ی مجری ِ حکم اعدام اتابک فرستادند " » . ( 12)
2 ـ « مدارک ، شواهد و قرائن بسیاری در دست است که [ ثابت می کند ، تقی زاده ] به عنوان نماینده ی مجلس ، هم با حیدرخان عمواوغلی و هم با احتماعیون عامیون ـ چه در ایران و چه در قفقاز ـ در ارتباط نزدیک بوده است و نمی توانسته است از تصمیمات ، دیدگاه ها و اقدامات سیاسی آن ها ، آن گونه که خود می گوید ، بی خبر بوده باشد . [ فریدون ] آدمیت این اسناد و شواهد را در نوشته های خود به دقت بررسیده است » . ( 13)
3ـ « چهل سال پس از قتل بهبهانی ، عبدالحسین نوایی ، در مجله ی یادگار مقاله ای در باره ی حیدرخان عمواوغلی و محمد امین رسول زاده منتشر می کند . بخش مهمی از مطالب آن مقاله زیر نظر تقی زاده و با مشورت و مذاکره ی با او به نگارش در آمد. این همان مقاله ای است که در آن ، به صورت کجدار و مریز ، دخالت حزب دموکرات در ترور بهبهانی پذیرفته شد . حزبی که تقی زاده لیدر پارلمانی آن بود . در این مقاله آمده است " حدس اعتدالیون در این که باید قاتل مرحوم بهبهانی از طرف دموکرات ها باشد ، صحیح بود ولی بعدها معلوم شد که مرتکب ِ قتل ، یکی از مجاهدین قفقازی بود که نسبت به حزب دموکرات تمایل داشت و این شخص همان است که در تبریز به خانه ی میرزا حسن مجتهد بمب انداخته بود » . 14
به رغم این ، « تقی زاده ، درنامه ای که در مجله ی سخن ، در ربط با قتل امین السلطان منتشر کرد ، صریحأ مدعی شد ، احدی از افراد جمعیت یا انجمنی که او از آن به جمعیت یا انجمن " تقویت کنندگان مشروطیت " یاد می کند ، " انقلابی به معنای تروریست نبودند و ابدأ در حق آن ها چنین گمانی نمی رفت " » . 15به باور دکتر آجودانی ، « تلاش تقی زاده در مبرا جلوه دادن آن جمعیت ، در واقع تلاشی است برای مبراجلوه دادن خود . اگر [ تقی زاده می پذیرفت ] که اعضای آن جمعیت تروریست بودند و در ترور نافرجام محمد علی شاه و در قتل امین السلطان دست داشتند ، باید مسئولیت همکاری با آنان را هم [ به عهده می گرفت ] . و اگر چنین مسئولیتی را [ می پذیرفت ] ، چون به قتل بهبهانی متهم است ، در قتل این مجتهد پرآوازه ، پای او به جد به میان کشیده [ می شد ] . و او خوب می داند که مسئولیت قتل یک مجتهد ، در فضای اسلامی جامعه ی ایران ، چه دردسرهایی می توانست [ برای او ] به بار آرد ... » . ( 16)
در بخش پایانی گزاره ای که ، در سطور بالا از آقای رئیس دانا نقل شد ، می خوانیم :
رئیس دانا : « [ آجودانی ] ... می رسد به این که بگوید این قتل ها [ قتل امین السلطان و بهبهانی ] از نوع ترور سیاسی بوده اند و به طور ضمنی در تعریف این مقوله دید گاه های راست افراطی نو را در نظر دارد ، یعنی هرکس علیه سلطه ی آمریکایی و صهیونیستی وارد اقدام شود » . پایان نقل قول
با عنایت به آدرس های سرراستی که آقای رئیس دانا می دهد ، گمان نمی کنم تعبیر خواب های خوشی که ایشان برای دکتر آجودانی دیده اند ، چندان مشکل باشد !
اما برای آن که بدانیم قتل امین السلطان و بهبهانی ـ بی تعارف ـ از « نوع ترور سیاسی » بوده اند ، بخشی ازهمان نامه ی شیخ عبدالله مازندرانی را ( که حکم به فساد مسلک تقی زاده داده بود ) ، از کتاب مشروطه ایرانی نقل می کنم :
«... بحران دیدگاه ها و تلاش برای دست یابی به قدرت سیاسی ، کار را از مدت ها پیش به ارعاب و تهدید کشانده بود و در این زمان ، یعنی در دوره ی مجلس دوم ، برای مرعوب کردن روحانیون و محدود کردن نفوذ سیاسی آنان ، مبارزه ی سیاسی ، باز سر از آستین ترور در آورد و بهبهانی قربانی آن شد و دو مرجع بزرگ نجف [ شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی ] هم مورد تهدید قرارگرفتند . موضوع کشمکش ها ی [ بین دو قدرت شرع و عرف ] و ارعاب و ترورها در نامه ی [ شیخ عبدالله ] مازندرانی به خوبی انعکاس یافته است .مجتهد صریحأ نوشت : " حالا که مطلب بالا گرفت، مکاتیبی به غیر اسباب عادیه به دست آمد ه که بر جانمان خائف و چه ابتلاها داریم ...و واقعأ خسته و درمانده شده بر جان خودمان خائفیم ... خلاف های صادره از او [ تقی زاده ] کاشف از فساد مسلک است و همه با سند [ است ] و اساس دارد . قطعأ و محققأ اصل انجمن سری طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است " » . ( 17 ) ادامه دارد
*******************************************************************
پانویس :
1 ـ « نقد ادبی ، استاد عبدالحسین زرین کوب ، جلد اول ، امیر کبیر ، 1354ص 289 »
2 ـ انديشههاي ميرزافتحعلي آخوندزاده، فريدون آدميت، انتشارات خوارزمی، چاپ اول ، صص243ـ 244
3 ـ « احمد افرادی : " مشروطه ایرانی ... حادثه ای در نقد و بازخوانی تاریخ مشروطه ی ایران " ،
نشریه ی آرش ، چاپ پاریس ، شماره ی 90» .
4 ـ به عنوان نمونه : « انجمن ، ارگان انجمن ایالتی آذربایجان » ، از منصوره رفیعی و « پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت » ، از منصوره اتحادیه ( نظام مافی ) . نوشته ی پیش رو ، در پائیز1385 قلمی شده است . در این فاصله ، کتابی با مشخصات « عبور از استبداد مرکزی ، بررسی انجمن های شورایی عصر مشروطیت ، با تأکید بر نمونه تبریزـ رشت و اصفهان » به دستم رسیده است که ، در ان از انجمن های ایالتی و ولایتی ، در تبریز ، رشت و تهران سخن رفته است . این اشاره ، البته به معنی ارزش گذاری بر کتاب مذکور نیست .
5ـ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ـ جلد دوم ، مجلس اول و بحران آزادی ، فریدون آدمیت ، چاپ دوم ، ص 110
6ـ مشروطه ی ایرانی ، ماشاء الله آجودانی ، نشر اختران ، چاپ هفتم ، ص 23 و ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ـ جلد دوم ، مجلس اول و بحران آزادی ، فریدون آدمیت ، چاپ دوم ، ص 148
7ـ مشروطه ی ایرانی ، ص 25
8ـ دو نمونه از این اشعار را، برای داوری خواننده پیش رو قرار می دهم :
ایران فدای بوالهوسی های خائنین
گردیده یک قشون فداکارم آرزوست
خونریزی آنچنانکه زهر سوی جوی خون
ریزد میان کوچه وبازارم آرزوست « عارف قزوینی »
چه خوب روزی آن روز ، روز کشتار است
گر آن زمان برسد مرده شوی بسیار است
حواله ی همه ی این رجال بر دار است
برای خائن، چوب و طناب در کار است
سزای جمله شود داده از یمین و یسار « میرزاده عشقی »
9ـ در چاپ هفتم کتاب مشروطه ی ایرانی ، مضمون مورد نظر منتقد ، نه در ص 27 ، بلکه در ص 29 قراردارد .: « ... و آن نکته ی با اهمیت این است که نقد و نظر حاجی " مقیم " های واقعی در جامعه ی آن عصر متوجه ی اعمال و رفتار مشروطه خواهانی بود که با همان اعمال و رفتار غیر دموکراتیک می خواستند پارلمان یا مشروطه ی مورد نظرشان را آن گونه که خود می فهمیدند ، در جامعه مستقر کنند » .
10 ـ مشروطه ی ایرانی ، 141ـ 142
11ـ مشروطه ... ص 212
12 ـ همان منبع ، ص 125
13ـ همان منبع ، ص 114
14ـ همان منبع ، ص 116
15 - همان منبع ، ض 115
16ـ همان ، ص 117
17ـ همان ، ص 118